بسم الله الرحمن الرحیم

 

مسیح یا מָשִׁיחַ یا  ܡ ܫ ܝ ܚ ܐ یا مسیحا  یا  Μεσσίαςیا المسیح  یاMessias به معنی لغوی مسح شده است.در عبری، مسیح معمولاً به عنوان ملک هاماشیا (מלך המשיח) شناخته می‌شود که به معنی لغوی مسیح پادشاه و از القاب حضرت عیسی علیه السلام در کتابهای آسمانی و به معنای تعمید شده هست.

طبـق انـاجیل مسیحیان حضرت عیسی را پس از مزگ و رستاخیزش مسیح خواهند نامید.طبق کتاب اعمال رسولان باب 11آیه 27

                                        Now in these days wprophets came down from Jerusalem to Antioch.
Acts of the Apostles  11:27

 در زمــان حیـات حضرت عیسی او را عیسی ناصری یا پسر یوسف در اناجیل می خوانند اما پس از به صلیب رفتن او را مسیح نامیدند.

دریهودیت مسیحا یا مسیح یا ماشیحا (به معنی لغوی مسح شده) ایده‌ای به معنی رهبری است که توسط خداوند انتخاب شده باشد , شاه یا کاهنی است که توسط روغن مقدس مسح شده باشد.

در تورات مسیح لزوماً یهودی نیست و از کوروش شاهِ پارسیان بـه عنـوان مسیح نام برده شده است، زیرا او دستور بازسازی اورشلیم (بیت المقدس) و بازسازی معبد سلیمان را صادر کرد. مسیح یهودی یک رهبر است که توسط خداوند مسح شده است و از نسل داوود می‌باشد.

او قبایل بنی اسراییل را متحد خواهد کرد و عصر مسیحایی را آغاز خواهد نمود که دورانی در صلح جهانی به نام دنیای آینده خواهد بود.

مسیحیان اعتقـاد دارند که پیش بینی های عهد عتیق (به خصوص کتاب اشعیای نبی) به عیسی اشاره می‌کنند و از این رو عیسی مسیح مورد اشاره عهد عتیق است.

در عـهـد جدید تـرجمه یونانی لغت مسیح دوبار در انجیل یـوحنـا مورد استفاده قرار گرفته است.

در آخرت‌شناسی یهودی این اصطلاح به یک پادشاه یهودی ازنسل داوود اطلاق می‌شود که با روغن مقدس مسح خواهد شد تا پادشاه حکمفرمانی خدا باشد و بر قوم یهود در عصر مسیحایی حکومت کند. در یهودیت مسیح با خدا یکی نبوده و فرزند او نیست. باور به آمدن مسیح یکی از اصول اصلی دین یهودیت است و بر اساس نظر ابـن میمـون (دانشمند معروف یهودی) یکی از اصول ۱۳ گانه دین است.

مسیحیان اعتقاد دارند که پیشبینیهای عهد عتیق در مورد آمدن مسیح و مخصوصاً پیشبینیهای اشعیا توسط عیسی محقق گردید. دیدگاه مسیحی با دیدگاه یهودی و اسلامی در مورد مسیح متفاوت است زیرا مسیحیان اعتقاد دارند که مسیح پسر خدا بوده و قسمتی از بدنه سه‌گانه خدا (پدر، پسر و روح القدس) می‌باشد.

در اناجیل چهارگانه عیسی به صورت فیزیکی تنها یکبار و توسط یک زن مسح می‌شود و این اتفاق در بتانی در بیرون از اورشلیم اتفاق میفتد. در انجیل لوقا محل این اتفاق نزدیک دریای گالیله تصور می‌شود.

در انجیل از الفاظ عیسی مسیح یا عیسی ناصری یا عیسی بن مریم یا: ישוע یا یشوع یا   Ἰησοῦς به کار رفته که وی را پسر خدا می دانند . عیسی انجیل  در شهر بیت‌لحم در ایالت  ناصره یهودیه  ازحضرت  مریم به اراده خدا و بدون همسر باردار زاده شد.

منابع اصلی برای بررسی زندگی عیسی چهار انجیل رسمی هستند.

به نظر پژوهشگران و محققان مسیحی حضرت  یحیی حضرت عیسی را غسل تعمید داده است.

از نظــر یهـودیـان حضـرت عیسی پیـامبـری کـاذب بـود کـه تـوسط پیـلاتس به صلیب آویخته شد.

نگاه مسیحیت به عیسی بر پایه اعتقاد به الوهیت عیسی، مسیح بودن او همان گونه که در عهد عتیق پیشگویی شده‌است و زنده شدن او پس از مصلوب شدنش است.

مسیحیان غالباً عیسی را پسر خدا می‌دانند که برای رستگاری و آشتی با خدا به روی زمین آمد  به جز فرقه شاهدان یهوه که دیدگاه‌های غیر تثلیثی راجع به الوهیت عیسی دارند.

عیسی نــاصری(متّی: باب ۲۶، آیهٔ ۷۱)

Then he went out to the gateway, where another servant girl saw him and said to the people there, “This fellow was with Jesus of Nazareth.”

پسر یـوسف (لــوقـا: باب ۴، آیهٔ ۲۲)

All spoke well of him and were amazed at the gracious words that came from his lips. “Isn’t this Joseph’s son?” they asked.

عیسی پسـر یـوسف از نـاصره (یـوحَنّـا: باب ۱، آیهٔ ۴۵)

Philip found Nathanael and told him, “We have found the one Moses wrote about in the Law, and about whom the prophets also wrote–Jesus of Nazareth, the son of Joseph.”

در مَـرقُس: باب ۶، آیهٔ ۳، به‌جای پسر یوسف، او را پسر مـریـم برادران یعقـوب و یـوشـا و یهـوداوشمعـون مینامـد.

 Isn’t this the carpenter? Isn’t this Mary’s son and the brother of James, Joseph, Judas and Simon? Aren’t his sisters here with us?” And they took offense at him.

 انجیل‌های متی و لـوقـا آن را در زمـان هیـرودیس، کـه سال ۴ قبل از میلاد مرد، قرار می‌دهند رگ وی در انجیل‌ها در زمان استان‌داری پیلاتس، ۲۶ تا ۳۶ میلادی، عنوان شده‌است چهار انجیل متعـارف (متی، مـرقس، لـوقا و یوحنـا) از منابع اصلی برای مطالع زندگینامه عیسی هستند.

محققان مختلف نظرات بسیار مختلفی راجع به صحت تاریخی این انجیل‌ها دارند. هر انجیل زندگی عیسی و معنی اش را به نحو متفاوتی از بقیه انجیل‌ها به تصویر می‌کشد

بعضی از مدافعان مسیحیت اختلاف‌ها و ناسازگاری‌هایی که ظاهراً بین اناجیل وجود دارد را یک دلیل قاطع برای صحت انجیل‌ها می‌دانند؛ زیرا به گفته آنها تفاوت‌ها احتمال توطئه و همدستی را از بین برده و شباهت‌ها به مبدأ مشترک آنها گواهی می‌دهد

در دو انجـیـل متی و لــوقــا شجره‌نامه عیسی آمده‌است. این دو شجره‌نامه تفاوت‌های اساسی با هم دارند.

یوسف پسر هــالی، پسر متـات، پسر لاوی، پسر ملکی، پسر ینـا، پسر یـوسف، پسر متـاتیـا، پسر آمـوس، پسر نـاحوم، پسر حسلی، پسر نجی، پسر مات، پسر متاتیا، پسر شمعی، پسر یـوسف، پسر یهـودا، پسر یـوحنـا، پسر ریسا، پسر زروبـابـل، پسر سالتیئیل، پسر نیری، پسر ملکی، پسر ادی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر، پسر یوسی، پسر ایلعازر، پسر یوریم، پسر متات، پسر لاوی، پسر شمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم، پسر ملیا، پسر مینان، پسر متاتا، پسر ناتان، پسر داوود، پسر یسی، پسر عوبید، پسر بوعز، پسر شلـمون، پسر نحشون، پسر عمیناداب، پسر آرام، پسر حصرون، پسر فارص، پسر یهودا، پسر یعقوب، پسر اسحق، پسر ابراهیم، پسر تارح، پسر ناحور، پسر سروج، پسر رعو، پسر فالج، پسر عابر، پسر صالح، پسر قینان، پسر ارفکشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لمک، پسر متوشالح، پسر خنوخ، پسر یارد، پسر مهللئیل پسر قینان، پسر انوش، پسر شیث پسر آدم بود و آدم پیامبر خدا بود.

 

بسم الله الرحمن الرحیم
نکته اول: اعتقاد به تثلیث (سه خدایی)، از اصول اعتقادی مسیحیان است و مسیحیان چاره‌ای جز پذیرفتن این اصل ندارند. مسیحیان معتقدند خداوند درعین‌حالی که یکی است، سه تا است و در حالی که سه تا است، یکی است!
نکته دوم: تفسیر تثلیث به‌صورت فوق مشتمل بر تناقض صریح است که ضد عقل است. آیا اعتقاد به چیزی که ضد بدیهی عقل است،امکان دارد؟
نکته سوم: از مسیحیان عزیز می‌پرسیم منظورتان از تثلیث چیست؟ اگر بگویند: هرکدام از خدایان وجود مستقلی دارند، خواهیم گفت: این تحلیل نتیجه‌اش تعدد واجب‌ الوجود‌است که امکان ندارد و صحیح نیست.
و اگر بگویند: خدا تشکیل‌شده از سه امر (أب،إبن،روح‌القدس) است، خواهیم گفت: نتیجه این صحبت، مرکب بودن ذات واجب می باشدکه بطلانش واضح است.
نتیجه اینکه پذیرش تثلیث هیچ توجیه عقلانی و عقلائی ندارد.
نکته چهارم: مسیحیان می‌گویند: باید به تثلیث ایمان آورد تا فهم شود. خواهیم گفت: انسان به چیزی می‌تواند ایمان بیاورد که نسبت به آن معرفت حاصل کند و با توجه به ضد عقل بودن تثلیث، ایمان به آن بلا وجه و نامعقول است.
نویسنده :جواد حیدری

 

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:
‌خداشناسی در مکتب تشیع

نقد یهودیت ، مسیحیت و ملحدین

 

امشب قرار است بحث جبر و اختیار را مطرح کنیم .

اختیار انسان ، اساس تمام فضایل ، تلاش ها ، تکاپو ها و اهداف اوست . اگر انسان اختیار نداشته باشد اصلا تکلیف دینی و شر و خیر و حق و باطل و … برای او معنا نخواهند داشت .
همچنین عدل و حکمت الهی با جبر ، در تضاد است . زیرا اگر انسان اختیاری نداشته باشد ، دیگر چرا برخی جهنمی شوند و از سعادت محروم گردند؟ آیا این ظلم نیست؟
از طرفی نیز برخی معتقدند که سلطنت و ربوبیت مطلق خداوند جایی را برای اختیار انسان باقی نمیگذارد! اینان می گویند اگر برای انسان ، اختیار و قدرتی قائل شویم ، در واقع سلطنت خداوند را محدود کرده ایم.

در ادامه ابتدا اختیار را اثبات میکنم و سپس به رابطه آن با سلطنت الهی می پردازیم.

انسان با رجوع به وجدان خودش می بیند که برخی اعمال او تحت قدرت و اختیار او هستند ، یعنی میتواند انجام بدهد و میتواند خودداری کند .

اگر به خودمان رجوع کنیم می بینیم که مثلاً ضربان قلب ، یا لرزش دست (هنگام ترس یا سرما و …) در اختیار انسان نیستند . و به صورت خودکار تحت عوامل خودشان واقع میشوند .
اما وقتی میخواهیم چیزی بنویسیم ، یا راه برویم ، یا چیزی بنوشیم و … در این موارد واضح است که میتوانیم آن کار را انجام دهیم یا انجام ندهیم! برای همین انسان ها را برای برخی اعمالشان سرزنش و مجازات می کنند و برای برخی اعمال ، مورد تمجید قرار میدهند. انسان می بیند که از برخی اعمالش خوش حال میشود و از برخی پشیمان! و …
این یعنی اختیار !

به علاوه اگر اختیار نباشد ، چنانکه گفتیم ، عدل و حکمت الهی مردود خواهد بود …

اما از جهت دیگر نیز میدانیم که در اعمال خود وابسته به غیر هستیم ، چه اینکه اصل ذات انسان و تمام مخلوقات این گونه هستند! یعنی تماماً نیازمند و متکی به غیر هستند .
بنابر نگاه الهی ، تمام جهان وابسته به اراده ی خداوند هستند .
توضیح اینکه : هر مخلوقی حتی بعد از حدوث هم ، بقای خود را مدیون اراده الهی است . زیرا ما هیچکدام در موجودیت خود مستقل نیستیم و هر کدام از ما عقلاً ممکن است فروپاشیده و منهدم شویم! اگر باقی هستیم اراده خداوند بر وجود ما تعلق گرفته است . و اگر لحظه ای ما را ابقاء نکند ، نابود می شویم.

برای روشن تر شدن مطلبم مثالی میزنم :

نوزادی را فرض کنید که پدرش او را در دست گرفته ، آن پدر میتواند هر لحظه کودک را رها کند . و کودک هم چون ذاتاً توان ایستادن را ندارد ، حتما سقوط خواهد کرد و می میرد. در مدتی که کودک رها نشده میتواند کار های مختلفی را انجام دهد ، مثلا میتواند چیزی را بخورد ، به چیزی نگاه کند و … و در تمام این مدت مدیون کسی است که او را نگه داشته است!
این البته یک تمثیل است و وابستگی مخلوقات به خداوند ، بسیار بیش از این هاست.

علاوه بر این ، خداوند میتواند بنابر شایستگی ها به برخی فضیلت و امتیاز و توفیقی بدهد و برای مجازات دیگری میتواند او را از برخی توفیقات محروم کند.

نتیجه : سلطنت و قدرت مطلق الهی با اختیار در تضاد نیست.
خداوند ما را خلق کرده و به ما قدرت و اختیار داده و هر لحظه که بخواهد ، میتواند ما را رها کند تا سلب قدرت شویم و یا حتی کلاً نابود شویم.
اگر هم اختیاری داریم ، با قدرت او تضاد ندارد بلکه هر چه داریم از او و تحت سیطره ی اوست.
ولی مدتی برای ما مجال اختیار و امتحان و کسب کمالات را فراهم کرده است . و در عین حال از سلطه اش معزول نشده است.

برخی آیات مربوط به مطالب پیشین

فاطر – آیه ۴١:
إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا ۚ وَلَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ ۚ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا
خداوند آسمانها و زمین را نگاه می‌دارد تا زایل و نابود نشوند ؛ و اگر نابود گردند، کسی جز او نمی‌تواند آنها را نگاه دارد، او بردبار و غفور است!

الروم – آیه ٢۵ و ۲۶ :

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ
و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپاست؛ سپس هنگامی که شما را (در قیامت) از زمین فراخواند، ناگهان همه خارج می‌شوید (و در صحنه محشر حضور می‌یابید)!

وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ
و از آن اوست تمام کسانی که در آسمانها و زمین‌اند و همگی در برابر او خاضع و مطیع‌اند!

در این موارد صریحا آمده است که تمام جهان وابسته به اراده خداست.

یعنی اگر بخواهد جهان باقی باشد ، باقی خواهد بود و اگر نخواهد نابود می شود و کسی هم یارای حفظش را نخواهد داشت ‌.

النحل – آیه ۳۵:
وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ ۚ کَذَٰلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ
مشرکان گفتند: «اگر خدا می‌خواست، نه ما و نه پدران ما، غیر او را پرستش نمی‌کردیم؛ و چیزی را بدون اجازه او حرام نمی‌ساختیم!» (آری،) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز همین کارها را انجام دادند؛ ولی آیا پیامبران وظیفه‌ای جز ابلاغ آشکار دارند؟!

الانسان – آیه ۳:
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا
ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!

الانعام – آیه ١۴٨ و ۱۴۹ :

سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَیْءٍ ۚ کَذَٰلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّىٰ ذَاقُوا بَأْسَنَا ۗ قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا ۖ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ
بزودی مشرکان (برای تبرئه خویش) می‌گویند: «اگر خدا می‌خواست، نه ما مشرک می‌شدیم و نه پدران ما؛ و نه چیزی را تحریم می‌کردیم!» کسانی که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه دروغ می‌گفتند؛ و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: «آیا دلیل روشنی (بر این موضوع) دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهای بی‌اساس پیروی می‌کنید، و تخمینهای نابجا می‌زنید.»

قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ ۖ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ
بگو: «دلیل رسا (و قاطع) برای خداست (دلیلی که برای هیچ کس بهانه‌ای باقی نمی‌گذارد). و اگر او بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت می‌کند. (ولی چون هدایت اجباری بی‌ثمر است، این کار را نمی‌کند.)»

المائده – آیه ۴٨:
وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ ۖ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنَ الْحَقِّ ۚ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَٰکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ
و این کتاب [= قرآن‌] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق می‌کند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوی و هوسهای آنان پیروی نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا می‌خواست، همه شما را امت واحدی قرارمی‌داد؛ ولی خدا می‌خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید؛ (و استعدادهای مختلف شما را پرورش دهد). پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه شما، به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف می‌کردید؛ به شما خبر خواهد داد.

در این موارد می بینیم که می فرماید اگر خداوند بخواهد ، میتواند همه را جبرا در یک مسیر قرار دهد

اما اراده و حکمتش بر این بوده تا به انسان اختیار بدهد و زمینه امتحان و انتخاب کفر و ایمان را به او عطا کرده است .
همچنین قرآن کریم این منطق مشرکانه که : (اگر کسی بت می پرستد یا سخنی خلاف دین دارد ، این کارش همه خواست خدا بوده است.) را صریحاً رد کرده است .

آیا علم خداوند به آینده ما ، ما را مجبور نمیکند؟

این شعر معروف در این زمینه گفته شده است :

مِی خوردن من خود ز ازل میدانست

گر مِی نخورم ، علم خدا جهل شود!

یعنی خداوند از آینده ما آگاه است و ما نمی توانیم عملی خارج از علم خدا انجام دهیم ، پس مجبوریم!

پاسخ : علم خداوند ، علت اعمال ما نیست .
خداوند میداند که ما از روی اختیار چه اعمالی انجام خواهیم داد . و این ربطی به جبر ندارد .

خود ما هم ممکن است آینده جامعه یا شخصی را از طریق بررسی بدانیم .

آیا علم ما آنان را مجبور میکند؟ قطعا خیر!

علم ، واقعیت را نشان میدهد . و این واقعیت میتواند سرنوشت اختیاری من و شما باشد ، یا افتادن جبری یک سنگ!

درباره احادیث معصومین در زمینه جبر و اختیار ، میتوانید از جمله رجوع کنید به کتاب شریف اصول کافی ، کتاب التوحید ، بابُ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ وَ الْأَمْرِ بَیْنَ الْأَمْرَیْنِ

در این باب از اصول کافی ، برخی احادیث نورانی مربوط به این زمینه را میتوانید مطالعه کنید .

آموزه اهل بیت نبوی در این زمینه : امر بین الامرین نامیده شده است .

اما بررسی نگاه کتاب مقدس ،

قبلا بار گفته ایم که کتاب مقدس نمیتواند تماما الهام خداوند باشد. بلکه بخشی عظیمی از آن تحت تاثیر و آموزه های مختلف نوشته شده است .
و با بررسی های بی طرفانه میتوان آموزه های مختلف اسطوره ای ، فلسفی ، صوفیانه و … را پیدا کرد .

همچنین در زمینه اساطیر ، رد پای اساطیر مصر ، بابل ، سومر ، ایران ، یونان ، روم و … را میتوان یافت .

در زمینه جبر و اختیار نیز ، در چندین مورد به روشنی میتوان آثار نفوذ جبر را یافت

از جمله :

در نامه پولُس به رومیان ، باب ۹ : بند ۱۴ تا ۲۴ چنین می خوانیم :

پس چه گوییم؟ آیا خدا بی‌انصاف است؟ هرگز! زیرا به موسی می‌گوید: «رحم خواهم کرد بر هر که نسبت به او رحیم هستم؛ و شفقت خواهم کرد بر هر که نسبت به او شفقت دارم.» بنابراین، به خواست یا تلاش انسان بستگی ندارد، بلکه به خدایی بستگی دارد که رحم می‌کند. زیرا کتاب به فرعون می‌گوید: «تو را به همین منظور برانگیختم تا قدرت خود را در تو ظاهر سازم، و نامم در تمامی جهان اعلام گردد.» پس خدا بر هر که بخواهد رحم می‌کند و هر که را بخواهد سختدل می‌سازد. مرا خواهی گفت: «پس دیگر چرا ما را سرزنش می‌کند؟ زیرا کیست که بتواند در برابر ارادۀ او ایستادگی کند؟» امّا ای انسان، تو کیستی که با خدا مجادله کنی؟ «آیا مصنوع می‌تواند به صانع خود بگوید چرا مرا چنین ساختی؟» آیا کوزه‌گر اختیار ندارد که از توده‌گِلی واحد، ظرفی برای مصارف مهم و ظرفی دیگر برای مصارف معمولی بسازد؟ چه می‌توان گفت اگر خدا با اینکه می‌خواهد غضب خود را نشان دهد و قدرت خویش را نمایان سازد، ظروفِ مورد غضب را که برای هلاکت آماده شده‌اند با بردباری بسیار تحمل کند، تا بتواند عظمت جلال خود را بر ظروفِ مورد رحمت معلوم گرداند، ظروفی که آنان را پیشاپیش برای جلال آماده کرده است؟ این ظروفِ مورد رحمت، ما را نیز که از سوی او فراخوانده شده‌ایم، شامل می‌شود، نه تنها از یهودیان، بلکه از غیریهودیان نیز.

در اینجا تصریح شده است که عمل انسان تاثیری در سرنوشت او ندارد و خداوند عده ای را برای عذاب و بدبختی آفریده

عده ای را هم برای سعادت و سروری

انسان هم که زوش به خدا نمیرسد پس بهتر است رضایت بدهد و تسلیم این تقدیر شود!

یکی از آثار منفی جبر ، توجیه ظلم حاکمان است! پولُس برمبنای همین نگاه جبرگرایانه به تسلیم و رضایت در مقابل ظلم حاکمان دعوت میکند.

در نامه پولس به رومیان (باب ۱۳ : بند ۱ تا ۷) چنین می خوانیم :

(هر شخص مطیع قدرتهای برتر بشود ، زیرا که قدرتی جز از خدا نیست و آنهایی که هست از جانب خدا مرتّب شده است. پس آن که بر علیه قدرتی عصیان کند، در حقیقت علیه آنچه خدا مقرر کرده، عصیان ورزیده است؛ و آنان که چنین می‌کنند، مجازات را برای خود می‌خرند. زیرا راست کِرداران از حکمرانان هراسی ندارند، امّا خلافکاران از آنها می‌ترسند. آیا می‌خواهی از صاحبِ قدرت هراسی نداشته باشی؟ آنچه را که درست است، انجام بده که تو را تحسین خواهد کرد. زیرا خدمتگزار خداست تا به تو نیکویی کند. امّا اگر مرتکب کار خلاف شوی، بترس، زیرا شمشیر را بی‌جهت حمل نمی‌کند. او خدمتگزار خدا و مجری غضب است تا کسی را که مرتکب کار خلاف شده است، کیفر دهد. پس آدمی باید نه تنها برای پرهیز از غضب، بلکه به‌سبب وجدان خود نیز تسلیم قدرتها باشد. به همین سبب نیز مالیات می‌پردازید، زیرا صاحبان قدرت که تمامِ وقت خود را وقف کار حکومت می‌کنند، خدمتگزاران خدایند. به هر کس آنچه را حق اوست، بدهید: اگر مالیات است، مالیات بدهید؛ اگر خَراج است، خَراج بپردازید؛ اگر احترام است، احترام بگذارید؛ و اگر اکرام است، تکریم کنید.)

چنانکه می بینید : پولُس تمام صاحبان قدرت را تقدیس کرده و فعل آنان را از سوی خدا میداند و می گوید : (اگر در حق تو خوبی کنند ، پاداش الهی بوده است و اگر بدی کنند هم وظیفه خود را انجام داده اند و تو مستحق بدی بوده ای!) و در هر حال ایشان را شایسته تکریم می شمارد!
پیداست که با این نگاه ، فرعون ، چنگیز ، هیتلر و ‌‌… در طول تاریخ مجری امر خدا و قابل تکریم بوده اند!
باید پرسید که این آموزه چه تاثیر شکننده ای در فکر مسیحیت گذاشته است؟

اما در طرف مقابل ، گاهی انسان نعوذ بالله موجودی نزدیک به خدا معرفی شده است .

در نگاه قبلی ، انسان موجودی حقیر است که تحت ظلم خدا قرار دارد و باید سکوت کند

اما در این نگاه ، انسان موجودی است که حتی خدا هم از او وحشت دارد.

به عنوان مثال در باب دوم و سوم از کتاب پیدایش ، ماجرای شجره ممنوعه نقل شده است .

در این روایت ، انسان با خدا فقط در حکمت و حیات جاوید فاصله دارد.
وقتی میوه حکمت را خورد ، خدا نعوذ بالله با خود میگوید که : آدم مثل یکی از ما (؟) شده است! پس او را اخراج میکند تا درخت حیات را نخورد و حیات جاوید پیدا نکند …

انسان با مطالعه این داستان ها ، به یاد اساطیر یونان و بین النهرین و … می افتد که قهرمانانی خدا گونه با خدایان رقابت میکنند و …

در این زمینه ان شاء الله در جلسه آینده توضیحات بیشتری ارائه خواهد شد.

آیا تقدیر الهی با اختیار انسان در تضاد نیست؟

در جلسه قبل توضیح دادیم که تقدیر خداوند یک چهارچوب لایتغیر نیست که دست خودش یا مخلوقاتش را بسته باشد. که میتوان به آن مطلب رجوع کرد.

انسان با اعمال خودش میتواند تقدیر نیکو یا بدی را برای خودش رقم بزند . خداوند حیات و رزق و قدرت و … را برای ما تعیین کرده است و تحت این مقدرات الهی میتوانیم سرنوشت خود را تعیین کنیم …

به عنوان نکته پایانی ، نقدی اجمالی نسبت به مکاتب آتئیستی ارائه میشود .

مکاتب الحادی و آتئیستی برخی به مجبور بودن انسان تصریح کرده اند.

اما در جایی که هم معتقد به اختیار هستند ، واقعیت این است که این عقیده برایشان به لحاظ واقعیت تغییری ایجاد نمیکند .

چون اگر جهان را بدون خدا بدانیم و مرگ را نقطه پایان انسان ، دیگر بسیاری از فضایل و اعمال نیک بی معنا خواهند بود .
انسان بعد از مرگش با خاک ، یکی میشود و اختیارش در همین حد مفید است که در این زندگی کوتاه و پر رنج مقداری بیشتر دست و پا بزند!

یعنی اختیار با این نگاه ، انسان را به سعادت نمی رساند . بلکه نهایتا اگر شانس بیاورد مدتی او را از برخی نعمت های آمیخته به رنج ، برخودار میکند.

و السلام .

 

نویسنده : برادر حسین مرادیانی